ابوبکر: ای کاش...!
۱) حافظ ابن ابی شبیه و دیگران روایت کرده اند: ابوبکر نگاهش بر پرنده ای بر فراز درختی افتاد. پس گفت: خوشا به حالت ای پرنده بر درخت مینشینی و میوه اش را میخوری در حالی که نه حسابی بر تو باشد و نه عذاب و گرفتاری من دوست دارم درختی در کنار راه بودم و شتر راهگذار مرا میخورد ودر لابلای سرگین خود مرا بیرون میانداخت و من هرگز بشر نبودم. (۱)
۲) و به روایت دیگر گفت: خوشا به حالت ای گنجشک! از میوههای درختان میخوری و بر فرازشان پرواز میکنی نه حسابی برتو باشد و نه عذابی به خدا سوگند دوست داشتم قوچی بودم و آن قدر کسانم مرا پرورش میدادند که چاق ترین قوچ میشدم آنگاه مرا ذبح میکردند پس مقداری از گوشتم را بر روی آتش سرخ میکردند و
مقدار دیگرش را میپختند سپس مرا میخوردند و آنگاه... و من به صورت بشر خلق نشده بودم. (۲)
۳) و در روایت دیگر آمده که گفت: ای کاش من موئی بودم در پهلوی بنده مومنی. (۳)
۴) و در روایت ابن تیمیه آمده که گفت: ای کاش مادرم مرا نزائیده بود. ای کاش من کاهی بودم در خشتی. (۴)
*****
(۱) ریاض النظره. محب طبری: ۱/۱۳۴--تاریخ الخلفاء سیوطی ص ۱۴۲ اواخر شرح حال عمر نیز جامع الاحادیث سیوطی به شرح: کنز العمال ۱۲/۵۲۸ با اسناد متعدد و مضامین مختلف به نقل ابن ابی شبیه و حاکم هناد سری.
(۲) کنز العمال ۱۲/۵۲۸
(۳) کنز العمال ۱۲/۵۲۸ به روایت از احمد حنبل
(۴) منهاج السنه ۳/۱۲۰ و ابن شبه در تاریخ مدینه ص ۹۲۱-۹۲۲ کلمه یا لیتنی کنت تبنه را به عمر نسبت داده
- ۹۶/۱۲/۰۹