گوشه ای ازخشونت های عمربن خطاب
پژوهشگران در تحلیل شخصیت خلیفه دوم و اثبات خشونت بی حد و حصر عمر به موارد ذیل استناد کرده اند:
نمونه اول)
او نخستین کسی بود که شلاق (دره) در دست گرفت. (۱)
نمونه دوم)
شخصی به عمر گفت: مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو خشمگین اند! مردم از تو متنفرند!
عمر پرسید: برای چه؟ آن مرد گفت از زبان و عصای تو! (۲)
نمونه سوم)
عایشه فرزند عثمان بر این اعتقاد بود که تندی عمر- دیگران را از انتقاد به او بازداشته است. (۳)
نمونه چهارم)
یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان لحظه متوجه شد که عمر با دره (شلاق) خود به طرف او میآید. بلافاصله از آنجا فرار کرد. (۴)
نمونه پنجم)
ابن عباس میگوید: من برای پرسیدن یک سوال از عمر دو سال صبر کردم. مانع من از پرسش ترس از عمر بود. (۵)
نمونه ششم)
خشونت عمر به حدی رسید که ابن عباس در عصر وی. جرات ابراز حکم شرعی ارث را نداشت. وقتی بعد از مرگ عمر بر خلاف نظر وی در زمینه ارث سخن گفت و به او اعتراض شد که چرا در زمان عمر نمی گفتی. جواب داد: به خدا قسم از او میترسیدم. (۶)
نمونه هفتم)
آورده اند که شخصی نزد عم آمد و پرسید: معنای آیه الجوار الکُنّس چیست؟ عمر با چوب دست زد و عمامه او را انداخت..! (۷)
نمونه هشتم)
از عبدالرحمن بن یزید چنین روایت شده است: شخصی درباره کلمه وأبّاً از عمر سوال کرد. عمر نیز با تازیانه سراغ او رفت. (۸)
نمونه نهم)
روایت شده است که شخصی به خلیفه گفت: من شدیدترین آیه را در قرآن میدانم. عمر با تازیانه بر سر او کوبید و گفت: به تو چه مربوط که در قرآن تحقیق میکنی! (۹)
نمونه دهم)
ابوهریره میگوید: در دوران زمامداری عمر هیچ فردی نبود که حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل کند، مگر آنکه خون از پشتش جاری می
گردید. (۱۰)
نمونه یازدهم)
روزی در راه دید که عده ای به دنبال ابی بن کعب افتاده اند. درّه (تازیانه) کشید که بر سر او فرود آورد.
ابی گفت: یا امیرالمؤمنین! از خدا بترس. عمر گفت: این جمعیت چیست که دنبالت افتاده اند، ای پسر کعب؟ نمی دانی این عمل، تو را مفتون میکند و آنها را خوار مینماید. (۱۱)
نمونه دوازدهم)
درّه او مانند تازیانه عذاب بود که بزرگان صحابه از آن وحشت داشتند، تا جایی که گفته اند: وحشتناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف بود. (۱۲)
نمونه سیزدهم)
صاحب کتاب حیاة الصحابه میگوید: عمر نسبت به زنان خشنونت بیشتری داشت. زنان از او میترسیدند. و ما در اینجا گوشه ای از این خشونتها را بیان میکنیم:
طبری به سلسله سند از سعید بن مسیّب نقل میکند که گفت: وقتی ابوبکر مرد، عایشه با جمعی از زنان برای او نوحه سرائی به راه انداخت. عمر خطاب به خانه او آمد و آنها را از گریستن بر ابوبکر منع کرد، ولی زنان اعتنایی نکردند و سرگرم کار خود بودند.
عمر به هشام بن ولید گفت: به درون خانه برو و دختر ابو قحافه را خارج نما. وقتی عایشه این حرف را از عمر شنید، به هشام گفت: من نمی گذارم وارد خانه من بشوی، ولی عمر گفت: داخل شو، من به تو اجازه میدهم. هشام نیز داخل شد و امّ فروه خواهر ابوبکر را نزد عمر آورد. عمر دُرّه را به دست گرفت و او را مضروب ساخت! زنان نوحه گر نیز وقتی این (خشونت) را دیدند، متفرق شدند!! (۱۳)
نمونه چهاردهم)
به گزارش عبدالرزاق صنعانی، ابراهیم نخعی
می گوید: عمر در صفوف زنان میگشت، ناگهان بوی عطر از آنان به مشامش رسید، در آن حال گفت: اگر میدانستم این بو از کیست با او چه و چه میکردم...
زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود، از ترس بول کرد! (۱۴)
نمونه پانزدهم)
سیمای خلیفه چنان ترسناک بود که زن حامله ای از (ترس) دیدن او سقط جنین کرد. این حادثه زمانی رخ داد که خلیفه به دنبال زنی فرستاد تا در جلسه دادگاه حاضر شود. آن زن در بین راه از شدت خشونت عمر و ترس از او، فرزند خود را سقط کرد! (۱۵)
نمونه شانزدهم)
عمر زنی را در پوششی دید که دیدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن، کنیز فلانی است. عمر چندین ضربه با تازیانه اش به او زد. در حالی که میگفت: ای زن پست! آیا خود را شبیه زنان آزاد میگردانی! (۱۶)
نمونه هفدهم)
به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام امیرالمؤمنین علیه السلام است. آنجا که مولا علی علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به واگذاری خلافت از جانب ابوبکر به عمر سخن میگوید، میفرماید:
ابوبکر آن را در موردی جنجال برانگیز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وی سخت، ولغزشهایش بسیار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون کسی که بر شتری سرکش سوار است که اگر مهارش را محکم نگاهدارد، بینی حیوان پاره میشود و چنانچه آن را رها کند به رو در میافتد. به خدا قسم! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.
*****
(۱) طبری:
تاریخ الامم و الملوک ج ۴ ص ۲۰۹
(۲) تاریخ المدینه المنوره ج۲ ص۸۵۸
(۳) ابی سعید منصور بن الحسین: نثر الدر ج۴ ص۳۴
(۴) المعرفه و التاریخ ج۱ ص۳۶۴-۳۶۵
(۵) ابن جوزی: تاریخ عمر بن الخطاب ص ۱۲۶
(۶) ابن حزم اندلسی: المحلی ج۸ ص۲۷۹-۲۸۰
(۷) سنن دارمی ج۱ص۵۴
(۸) الدرالمنثور ج۶ص۳۱۷
(۹) الدر المنثور ج۲ص۲۲۷
(۱۰) تاریخ ابن عساکر ج۳ص۱۱
(۱۱) الغدیر للامینی ج ۶ / ۲۷۱، الکامل ج ۲ / ۳۶۹، فتوح البلدان للبلاذری ص ۲۸۶
(۱۲) الطبقات لابن سعد ج ۳ / ۲۸۲
(۱۳) کتاب حیاة الصحابه ج۳ص۲۶۰
(۱۴) المصنف ج۴ص۳۴۳ و-۳۴۴
(۱۵) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید۱/۱۸۳، تاریخ عمر بن خطاب ص۱۲۵
(۱۶) عبقریة عمر ص۱۳۰
- ۹۶/۱۲/۱۰